مرداب چشم او

ساخت وبلاگ

دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت 12:33

سالی گذشته است
زان ماجری که عشق من و او از آن شکفت
زان شام ها که شعر فریبای  من شنید
در آن شب امید
چشمان او به سبزی  مرداب سبز بود
در گوش من ترانه نیزار می سرود
آغوش مهر او
گرمای بیکرانه ظهر کویر داشت
زان ماجرای تلخ
سالی گذشته است
با آنکه داستان من و او کهن شده است
با آنکه دوستدار شکارم ، ولی هنوز
هرگاه بر کرانه  مرداب می رسم
با تیر سینه سوز
مرغابیان وحشی آن را نمی زنم

در آن شب امید
چشمان او به سبزی مرداب سبز بود

فرخ تمیمی

قلب من چشم تو...
ما را در سایت قلب من چشم تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnegahi-yadi3 بازدید : 112 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 16:24