اینجا چه میکنی ای زن ؟

ساخت وبلاگ

اینجا چه میکنی ای زن ؟
آن شاعر پرآوازه من نیستم
تنها گوشه گیریی اندیشناکم ، شبیه اوست
تنها اندوه ازلی ام
فریاد غم هایم را نمیشنوی ؟
نزدم چه می جویی ؟
آن شاعر من نیستم
کس دیگری ست

آهای تو
که در چمدانت به دنبال شاعر ی می گردی
که نابود شد
هرگز مرا نخواهی یافت
من شبحی بیش نیستم
که با چشم دیده نخواهم شد
من واژه ای بی حروفم
پادشاهی بی امپراتوری
سرزمینی بی در و دیوار

آه ، ای جنگل سر سبز من
چه دیر آمده ای
اردیبهشت رخت بر بسته است
و اینک گیاهان سینة من پژمرده اند
و تمام خوشه هایم فرو افتاده
و شاخه هایم ، آه
آتشی در کلبه ام نمانده تا با آنها بیافروزمش

در جستجوی من نباش
مرا نخواهی یافت
من پاره پاره شده ام پراکنده
در خیابانهای اندوه کسی مرا نمیشناسد
در دریا ، هیچ قایقی
مرا بر دوش نخواهد کشید
و هر آنچه در گذشته مدهوشم می ساخت
دیگر هیچ به مشامم معطر نمی آید

آه ، پس از این خنجر هیچ عشقی را
یارای بریدن رگ های من نخواهد بود
منی که دیروزِ آرامشم همه از عشق بود

نزار قبانی
سودابه مهیجی

قلب من چشم تو...
ما را در سایت قلب من چشم تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dnegahi-yadi3 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 18:52