دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 13:27
تو جادویی و بد
از اعتماد من به خود می هراسی
که آن را دامی می پنداری
و از گریز من بیمناکی
که آن را بی باکی می پنداری
ای یار اندوه
که از آستان من می گریزی
چونان پرنده ای که از گُمان می گریزد
و با قطب نما ، در راه گم می شود
پیش من آی بی هیچ هراسی
و با من شرکت کن
در خاطرات خنده آور حافظ شکافته
و در فوران شریان های بی حوصله
در شهرهای از یاد رفته
آه ! مرو ! میا
نزدیک مشو دور منشین
کوچ مکن به من مپیوند
مرا تباه مکن
مرا خمیده مساز
ما باید که پرواز کنیم
چون دو خطّ موازی با هم
که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
و عشق همین است
غاده السمان
برچسب : نویسنده : dnegahi-yadi3 بازدید : 146